.

.

شیطان پرستی

(( فرقه جهنمی شیطان پرستی ))

 

 

 

 

 

* ابلیس کیست ؟  

 

* شیطـان‌پرستـی به چه معنـاست؟ 

* سیر تاریخی شیطان پرستی:

     - شیطان پرستی قدیمی

    - شیطان پرستی جدید و فراماسونها 

* پنتاگـــرام   

* نمادهای شیطان پرستی  

* شیطان پرستی وپیدایش آن در موسیقی متال  

*‌ نقـد بر شیطان پرستی

* مشخصه های ظاهری شیطان پرستان

مقدمـــه: 

 شیطان پرستی یکی از اعتقاداتی است که برخی به آن پیشینه هزاران ساله می‌دهند و دلیل آن را نیز پرستش هر موجود دارای قدرت توسط مردمان هزاران سال پیش و یا در نظر گرفتن دو خدای ضد هم یعنی خدای خیر و شر می‌دانند.

 شیطان پرستی دنیایی را ترسیم می کند که هیچ روزنه امیدی برای آن متصور نیست. به همین جهت شیطان پرستی را جهان تاریک می‌گویند. شیطان پرستی حقیقتی را جستجو می کند که در این جهان یافت نمی شود. خود کشی توجیهی اینگونه دارد ، " اگر بپرسی چرا خودت را می کشی ؟"  پاسخ می‌دهد: می خواهم به حقیقت برسم و حقیقت در این دنیا به دست نمی آید. عمده ترین نشانه شیطان پرستی را در تجاوز و قتل به ویژه در تجاوز به کودکان و نوجوانان به همراه قتل آنان باید دید.   

ابلیس (شیطان)  کیست ؟

ابلیس در تحلیل و گزارش‌های قرآنی، شیطان بزرگ از جنیان؛ و آفریده شده از آتش است که عامل اخراج آدم(علیه السلام) و حوا از بهشت گردید.

این نام برگرفته از واژه بلس است. ابلاس در زبان عربی به معنای یاس و نومیدی است و ابلیس را از آن رو به این نام یاد کرده‌اند که از رحمت الهی مایوس شد. ابلیس در میان فرشتگان می‌زیست و از سوی خداوند مامور به سجده بر حضرت آدم شد. وی به جهت خود برتربینی از سجده به آدم سر باز زد. ابلیس آنگاه در بهشت به سراغ آدم رفت و با عنوان خیرخواهی کوشید تا او را بفریبد.وی با وسوسه آدم(ع) در بهشت و شبهه افکنی در ذهن او عامل لغزش و عصیان آدم از خدا شد به گونه‌ای که آدم(ع) با عصیان و لغزش و خوردن از درخت ممنوع به تطمیع ابلیس که به سلطنت جاویدان یا فرشتگی دست می‌یابی، گرفتار دو مشکل شد: نخست این که با خوردن از درخت ممنوع برهنه و لخت شد و بدن زمینی‌اش آشکار گشت و شرمگاه و دیگر اعضای او نمایان شد به گونه‌ای که نیاز به پوششی غیر از پوشش طبیعی پیدا کرد که در بهشت از آن برخوردار بود و عیب‌ها و تن خاکی‌اش با نقص‌ها و کمبودهای نهانش هویدا شد دیگر آن که از بهشت رانده شد.   

شیطـان‌پرستـی به چه معنـاست؟

شیطان پرستی به معنی پرستش شیطان به عنوان قدرتی فوق العاده قوی و بسیار قویتر و موثرتر از نیروهای خوب دنیوی همچون خدا است. در شیطان پرستی شیطان به عنوان نماد قدرت و حاکمیت بر روی زمین، قدرتی به عنوان برترین قدرت دو جهان مورد توجه و پرستش قرار دارد و این دنیایی را که به عنوان دوزخ برشمرده می‌شود را قانونمند می‌کند. در شیطان پرستی، غیر از استفاده از شیطان به عنوان قدرت تاریکی و قدرت مطلق از نیروها و اجنه و روح های پلید و شیطانی نیز برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌شود؛ و در نهایت معنای شیطان پرستی؛ پرستش قدرت پلیدی است.

به طور کلی دو تعریف برای گروه‌های شیطان پرستی در نظر افراد وجود دارد؛ 

تعریف اول: هر گروهی که شیطان را به عنوان خدا قبول داشته باشد و آن را عبادت کند، که معمولاً از آن به عنوان الهه سیاه نیز یاد می‌کنند و آن را منتسب به طبیعت "حقیقی" انسان می‌نامند.

تعریف دوم: گروه‌هایی که از دین مسیحیت تبعیت نکرده و یا عیسی را با خصوصیاتی که در دین مسیح تعریف شده است قبول ندارند. این تعریف معمولاً توسط بنیادگرایان مسیحی مورد استفاده قرار می‌گیرد و بر مبنای این تعریف بسیاری از گروه‌ها را شیطان پرست می‌نامند.

 * مسیحیان جودو : عرفان مسیحیت یهودی، کابالا( فرقه ای با تلفیق ادیان یهودیت و مسیحیت البته با تحریفات فراوان ).

* داسنی : پیروان فرقه باستانی ایزدی که بعدها به یزیدیان معروف شدند.

* ملک طاووس : شیطان در فرقه یزیدیه با این نام یاد می شود.

* پنتاگرام : ستاره پنج پر که از مهمترین و قدرتمندترین و ماندگارترین سمبل ها در تاریخ بشر است.

* زقوم : درختی در جهنم با میوه ای بسیار تلخ که جهنمیان از آن می خورند.  

تاریخچـه شیطـان پرستــی

شاید عده ای شیطان پرستی را آئینی مدرن و نهایتا مربوط به قرن ۱۶ - ۱۵ میلادی بدانند اما واقعیت چیز دیگریست. شاید بتوان تاریخچه شیطان پرستی را به قرون اولیه پیدایش آدمی نسبت داد. البته شواهد به دست آمده این حرف را تصدیق می‌کند که شیطان پرستی در نواحی امریکای لاتین، امریکای جنوبی و افریقای مرکزی به قرن ها قبل از میلاد مسیح برمی‌گردد و قبایلی که آثاری از آنها باقی مانده است این احادیث را تصدیق می‌کنند. در اکتشافات به دست آمده در امریکای جنوبی یکی از قبایل این قاره که اعتقاد بسیاری به خوب و بد داشتند شیطان را پرستش می‌کردند و حتی قربانی هایی را از انسان به شیطان هدیه می‌کردند که مکانهای انجام مراسم قربانی هنوز وجود دارد و اجساد مومیایی به دست آمده و نوع کشته شدن ها نشانگر قربانی شدن این انسانها (که در آنها بیشتر زنان به چشم می‌خورند) است. در افریقای مرکزی و در دشتها و کویرهای سوزان این قاره نیز در قبایلی که معروفترین آن قبیله "اوکاچا" می‌باشد، شیطان به عنوان قدرت مطلق زمین و آسمان و پدید آورنده آن و خدای خشم و نفرت پرستش می‌شد و حتی قربانی هایی نیز در مواقع خاص به آن اهداء می‌شد. ذکر این نکته ضروری است که زمان قربانی کردن انسانها در برابر شیطان لحظه های خاصی بوده است.

تاریخچه شیطان پرستی به سالهای بسیار دور بر می‌گردد که بعدها  این آئین و سنت به صورتهای دیگر نمود پیدا کرد که چیزهایی از گذشته چه با تحریف و چه بدون تحریف دست به دست در حال عبور همراه با زمان است. البته شیطان پرستی در زمان پیدایش زبان و خط و زمان مادها، سومریان، بابلیان و ... نیز ادامه داشت تا در قرون ۱۴ -۱۵ میلادی شیطان پرستی نوین به وجود آمد.  

مبـدا شیطـان پرستــی :

مبدا شیطان پرستی قدیمی همانطور که گفته شد به قرون اولیه آدمی بر می گردد. در زمانهای قدیم انسانها در برابر هر چیزی که قدرت مقابله با آن را نداشتند و از درک آن عاجز بودند، تسلیم می‌شدند و سجده می‌کردند. شیطان پرستی قدیمی بر اساس سنتهـای خداپرستــی و شیطان پرستی واقع نشده است و نمی‌تواند اینگونه باشد لذا آنها برای اینکه در مقابل قدرتی بزرگ سجده کنند و مسلما این قدرت در شب از عظمت مخصوصی برخوردار بوده است به ستایش و پرستش موجودی فوق طبیعی و دهشتناک که قدرت فوق العاده ای دارد می‌پرداختند که مبدا شیطان پرستی قدیمی را به وجود آورد.

اما مبدا شیطان پرستی جدید؛ آیا واقعا در ابتدا شیطان پرستی وجود داشته است یا در ابتدا جادوگری وجود داشته است، معلوم نیست؛ اما عنوانی که مسلما قدرت بیشتری دارد این است که جادوگری ابتدا وجود داشته و سپس شیطان پرستی نوین از آن شکل گرفته است. شیطان پرستی جدید را پاره ای از انگلیسیان که گفته می‌شود از نجیب زادگان بوده اند به راه انداخته اند برای اینکه از قدرت شیطان و قدرت تاریکی بهره ببرند و پس از آن مراسم شیطان پرستی نوین برگزار می‌شود. در حقیقت شیطان پرستی نوین در انگلستان و در حدود قرون ۱۵-۱۶ میلادی به وجود آمد. البته تغییرات بسیاری نسبت به شیطان پرستی قدیمی و قرون وسطایی داشت؛ اما به هر حال استفاده از قدرت شیطان همچنان باقی مانده است و این چیزیست که نمی‌توان خط بطلانی بر روی آن کشید.   

 

سیر تاریخی شیطان پرستی: 

  شیطان پرستی قدیمی

شیطان پرستی قدیمی شیطان پرستی ای است که به قرون وسطا برمی‌گردد،؛ با اینکه همانطور که در تاریخچه شیطان پرستی ذکر گردید شیطان پرستی به قبل از میلاد مسیح برمی‌گردد اما اصولا شیطان پرستی قدیمی را مربوط به قرون وسطا می‌دانند. موضوعی که امروزه درباره شیطان پرستی قدیمی وجود دارد و در برخی کتابها دیده می‌شود به این مطلب برمی‌گردد که اصولا شیطان را کلیسا به وجود آورد تا تمام بدیها و پلیدیها را به آن نسبت دهد تا به نوعی هم خدمتی به بشریت کرده باشد و گناهان را از خود دور کند و جادوگران را نیز که در قرون وسطا از قدرت زیادی برخوردار بودند با عنوان جادوگران سیاه به عنوان پیروان شیطان معرفی کند تا هم گناهان را دفع کند و هم قدرت جادوگران را کم کند. البته این یک نظریه ای است که آنچنان که باید و شاید نمی‌تواند قدرت داشته باشد و انسان را حداقل از لحاظ فکری ارضا کند. زیرا قبل از مسیحیت و در زمانهای حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حتی بسیار قبل از آنها شیطان پرستی وجود داشته و چیزی به عنوان شیطان مسلما وجود دارد زیرا اگر وجود نداشت هیچگاه آدم و حوا به زمین سقوط نمی‌کردند! پس نظریه فوق را می‌توان نظریه ای مغرضانه نسبت به مسیحیت و کلیسا خواند.

 شیطان پرستی قدیمی از لحاظ معنی و از لحاظ اعمال انجام شده مسلما با شیطان پرستی کنونی بسیار تفاوت دارد. شاید بتوان گفت چیزی که به عنوان شیطان پرستی امروزه در جوامع گوناگون قرار دارد شیطان پرستی قدیمی یا قرون وسطایی است که این شیطان پرستی به طور کلی محکوم شده است و شیطان پرستی جدید با آن به مبارزه برخواسته است اما خوب هنوز عده زیادی آن را قبول دارند و به آن احترام می‌گذارند و قوانین آن را اجرا می‌کنند. شیطان پرستی قدیمی استفاده از کمک شیطان در کارهای زیان آور و کمک به برخی پادشاهان در جنگها بوده است و حتی همسر پادشاه فرانسه در قرن ۱۳ میلادی برای نجات شوهر خود از مرگ مراسم شیطان پرستی قرون وسطایی را انجام داد. شیطان پرستی قدیمی اعتقاد دارد که شیطان وجود دارد و قدرت او عظیم ترین قدرت بر روی جهان است.

 اصل شهوترانی و ارضای جنسی اصل لاینفک این مراسم است. شیطان پرستی قدیمی مخالف با مسیحیت و کلیسا است و دقیقا در مراسم خود اعمال ضد مسیحیت را انجام می‌دهد. آنها به مسیحیت و کلیسا اعتقادی ندارند و آنها را عامل بدبختی مردم می‌دانند. آنها می‌گویند مسیح پیامبری بود که باید زمین را آباد می‌کرد و مردم را به راه راست می‌برد اما تنها کاری که انجیل انجام داده دروغگویی و رواج بدی در جامعه است ! آنها قربانی انسان را امری ضروری برای آرامش و احترام به شیطان می‌دانند و در این میان دختر بچه ها بهترین قربانی برای شیطان هستند. ریختن خون در این مراسم نشانه تقدس این مراسم است ( همانند نوشیدن شراب در عشای ربانی مسیحیت که به عنوان نشانه تقدس و خون مسیح است ! ) . انجام اعمال شهوترانی در این مراسم اعمالی است که باید حتما بدان پرداخته شود چون در شیطان پرستی قدیمی ارضای حس جنسی یکی از مهمترین عوامل است و البته با توجه به اینکه شیطان پرستان قدیمی بدترین اعمال را برای مبارزه با خدا،  مسیح و شیطان انجام می‌دادند لذا امور جنسی نیز به بدترین و فجیع ترین نوع خود انجام می‌گرفت. آنها به جهنم اعتقادی نداشتند و می‌گفتند جهنم همین دنیایی است که در آن زندگی می‌کنیم لذا بدترین گناهان را در مراسم خود انجام می‌دادند. شیطان پرستان قدیمی شیطان را موجودی با هویت خارجی می‌دانند.  

 

  شیطان پرستی جدید و فراماسونها

شیطان پرستی جدید در انگلستان به وجود آمد و البته زیاد نیز تعجب برانگیز نیست زیرا انگلیس یکی از کشورهایی است که جادوگرانی بسیاری را داشته است و البته وجود اهالی باستانی آسیای میانی و خاورمیانه و همچنین اهالی یونان باستان در انگلیس ثابت شده است زیرا از اکتشافات به دست آمده در برخی محل های برگزاری مراسم شیطان پرستی و جادوگری در انگلیس نظیر محل استون هنج آثاری از تمدن ایران و یونان پیدا شده است و همچنین در کتب شیطان پرستی و جادوگری کلمات عبری، یونانی و فارسی ( البته هیچکدام نه به صورت کنونی ) وجود دارد. شیطان پرستی جدید بر خلاف شیطان پرستی قدیمی اعتقادی به وجود شیطان خارجی ندارد بلکه شیطان پرستی جدید شیطان را در طبیعت و در وجود هر انسانی می‌داند و این باطن هر کسی است که شیطان در آن وجود دارد و مراسم شیطان پرستی جدید مراسمی است برای دعوت از شیطان باطنی و حس اهریمنی درونی است که با اعمال جنسی آرام و ارضا می‌شود. آنها جسم پرست هستند و اعتقاد دارند هر آنچه که وجود دارد مدیون آلت تناسلی آدمیست و دیگر اینکه انسان باید کاملترین لذت جسمانی و جنسی را در این دنیا ببرد. آنها معتقدند به زندگی پس از مرگ و آن اینکه بعد از مرگ روح کسانی که در دنیا لذت جسمانی لازم را نبرده اند به این دنیا برمی‌گردد و لذت جنسی خود را کامل می‌کند. در مراسم شیطان پرستی جدید مخلوطی از اسپرم به همراه ادرار به عنوان آب مقدس بر روی حاضرین پاشیده می‌شود ( همانند آب مقدس در مراسم عشای ربانی مسیحیت ) و البته در شیطان پرستی جدید اعتقادی به قربانی کردن انسان و حتی حیوان وجود ندارد.  

 پنتاگـــرام: 

ستاره پنج پر یا پنتاگرام یکی از مهمترین، قدرتمندترین و ماندگارترین سمبل ها در تاریخ بشر است. این علامت در فرهنگ و تمدن باستان مایان های امریکای لاتین، هند، چین، مصرو یونان از مهمترین و پرمعناترین علامتها بوده است. ابتدایی ترین شکل پنتاگرام بر روی دیوارهای غارهای عصر حجر کنده کاری شده بوده و در نقاشی های مردم بابل به عنوان الگوی ترسیم سیاره ونوس به چشم می خورد. رازهایی مابین سیر استفاده از این علامت، طراحی های قدیمی از مدار حرکت سیاره ونوس و رب النوع معروف بیشتر وجود دارد که گاهی باعث این تفکر غلط می‌شود که پنتاگرام سمبل ایشتر است. در کتب آسمانی مخصوصا کتابهای یهودیان بسیار زیاد به پنتاگرامها اشاره شده است.

                                                

  پنتاگرام در جهان کهن

پنتاگرام های اولیه اشکالی زمخت با شکل هندسی ناهمگون به صورت کنده کاری روی سنگهای عصر حجر داشتند. مردم آن زمان اعتقاد داشتند که این علامت معنایی روحانی و غیرمادی دارد. اعتقاد آنان بر این بود که رازی در شکل قرار گرفتن ستاره ها وجود دارد که بر انسان پوشیده است، آنها پنتاگرام را از روی شکل قرار گیری پنج سیاره برداشت کرده بودند که وقتی با خطی فرضی به هم اتصال پیدا می کردند به صورت مبهم شکل پنتاگرام را به خود می گرفت. نسل های بعدی بشر معانی مختلفی را از این شکل برداشت کردند معانی بسیار زیاد و اغلب مقدس و خداپرستانه.

پنتاگرام ها به سومری ها برای نوشتن و استفاده از متون کمکهای زیادی کردند. این علامت نشان دهنده پنج سیاره مهم بود که با چشم غیر مسلح قابل رویت بودند. بعدها پنتاگرام به عنوان سمبل رب النوع زیبایی ونوس نیز شهرت یافت.

برطبق نظریات ریاضی دان و فیلسوف یونانی فیثاغورث عدد پنج نماد انسان بود چون اعضای بدن انسان به پنج طرف تمایل داشتند، ( اگر دستها و پاها را ازهم باز کنید به شکل یک ستاره پنج پر در می آید)، او این تفکر را برای اولین بار در یونان پایه گذاری کرد که پنتاگرام نماد روح انسانی است و البته چون در آن زمان آفرینش انسان تابــع عناصر پنجگانه بود ( آتش ، آب ، خاک ، هوا ، روح ) پنج گوشه پنتاگرام اینگونه توصیف شد. طبق این تفکر انسان از این پنج عنصر به وجود می آمد.

پیروان مکتب فیثاغورث طلسم پنج پر را به صورت آیینی مقدس حفظ کردند. آنها نام این آئین را HGIEIA نامیدند.

و معتقدند ترکیبی از ابتدای نام یونانی عناصر آب، خاک، روح، آتش و هواست.

خصوصیت منحصر به فردی که این سمبل را تا به امروز ماندگار کرده وابستگی شدید و همه جانبه آن به مسائل مقدس و خدایی آن است که در مقاطع زمانی مختلف و بین اقشار و نسلهای گوناگون کاربرد داشته است، چه این خدا خدای یگانه بوده یا خدایان متعدد. سپس با ظهور مسیح پنتاگرام جامه کریستین به تن کرد.

می گویند بر تن مسیح با خنجر ستاره ای زخم زدند که پنج گوشه داشت ( شاید به همین خاطر می باشد که آنتی کریست های امروزی از پنتاگرام زیاد استفاده می کنند، ممکن است منظورشان این باشد که ما بر پیکر مسیح این زخم را زدیم. )

مورخان زیادی سعی در پیدا کردن رابطه میان زخم زنندگان این علامت بر پیکر مسیح و پیروان مکتب فیثاغورث داشتند که هنوز شاهدی بر این مدعا پیدا نکرده اند.

در دوره رنسانس اعتقادات عجیب و خرافات گونه نسبت به طلسم ستاره پنج پر به بیشترین حد خود رسید و باورهای مردم تا جایی پیش رفت که پنتاگرام را علامتی الهی از سوی خدا پنداشتند. از سویی نیز این علامت را مرتبط با علم کیمیاگری و علم جادو قلمداد کردند.  

پنتاگــرام در جــادو 

                               

در آیین پرستش جادوگران یونانی پنتاگرام به عنوان جهان کوچک ( بدن انسان ) شناخته می شود. این باور باعث بوجود آمدن احساسی در بین جادوگران می شد که توسط آن ارتباطی میان خود، جهان و سمبولیسم ایجاد می کنند.

هدف از این احساس درک عمیق شیطان است که مهارتش در ارتباط برقرار کردن میان جهان فعال (جهان بیرونی) و جهان ساکن (روح انسان) است. یکی از جادوگران مشهور در این زمینه، جیوردانو برونو است که در مورد سوءاستفاده از پنتاگرام در جادوهای سیاه هشدار داده است. ( پنتاگرام هنوز هم به عنوان شاخص اصلی رسوم پرستش جادوگران به کار می رود، ضمن اینکه عامل پدید آمدن رسوم وتشریفات دیگری نیز در ادیان مختلف شده است.)

پنج نیروی پاک از فروپاشی روح جلوگیری می کنند و هیچکس را یارای شکست آنها نیست مگر خود روح، عدالت ، رحمت ، معرفت ، ادراک و شکوه متعالی .  

  پنتاگــرام مسیحیــان

کابالیستهای مسیحی در دوره رنسانس علاقه وافری به پنتاگرام پیدا کردند. آنها اعتقاد داشتند که پنتاگرام علامتی رازگونه است که در دست نوشته های مسیح مشاهده شده و پیامی از سوی خداست. آنان می گفتند این سمبلی است که آشکار می کند مسیح نیز پیرو امیال حیوانی ( شهوت ) خود بوده است. کاری که بسیار رواج یافته بود نوشتن نامه هایی به زبان عبری با مهر پنتاگرام بر ساق پا بود، این نامه ها که در مورد آتش بود، سمبل اعیاد پنجاهه است.  

  تفاوت پنتاگــرام در قله رو به بالا یا قله رو به پاییـن

 پنتاگرام هایی که نوک آنها رو به پایین است در اولین ظهور خود لزوما نشان شیطان پرستی نبودند. طبق تاریخ پنتاگرامهایی که فرقشان در نقطه بالا یا پایینشان است ابتدا توسط دو فرهنگ مختلف پایه گذاری شدند، دو فرهنگی که بنا به مقتضیات آیینی سعی در جدائی از همدیگر را داشتند.امروزه هرکجا با پنتاگــرام رو به پایین روبرو شویم ناخودآگاه به یاد شیطان پرستی می افتیم. شاید دلیل این موضوع آنست که پنتاگرام رو به پایین بسیار شبیه علامت ماسونیک ها و فراماسونها می باشد. واقعیت اینست که چون سر آن رو به پایین است یادآور امور وارونه و خلاف جهت است.

ویکان ها گاهی ادعا می کنند هر پنتاگرام رو به پایینی علامت شیطان پرستان است که این تفکر نابجاست. با این حال این سمبل در طول زمان معرف خدای شاخدار ویکان ها شد و امروزه نیز در درجه دوم به آن باغبان ویکا می‌گویند. 

پنتاگــرام در شیطان پرستـی

پنتاگرام شیطانی نمادی پیچیده است که از ترکیب ستاره پنج پر با سر بز به وجود آمده است و این نوع استفاده درعین این که جدیدترین مورد استفاده از پنتاگرام است به همان اندازه شناخته شده ترین و جدال آمیزترین نوع استفاده از پنتاگرام نیز به شمار می آید. پنتاگرام شیطانی همیشه وارونه است با یک رأس رو به پایین و دو رأس رو به بالا. استفاده از پنتاگرام به عنوان یک نشان و علامت شیطانی به نیمه دوم قرن بیستم برمی گردد. جایی که شیطان پرستی مدرن توسط Anton Lavey موسس و بنیانگذار کلیسای شیطان پایه گذاری شد. این علامت نشانی از جادوی سیاه است که حاکی از پیروزی ماده و آرزوهای فردی بر عقاید و تعصبات دینی و مذهبی است.

البته پنتاگرام متشابه و قابل قیاس با صلیب برعکس نیست. صلیب برعکس نماد جنبش Anti Christ و نشانی از طغیان، سرکشی در برابر فرهنگ مسیحی است.

همچنین پنتاگرام نباید با هگزاگرام اشتباه شود. هگزاگرام، ستاره شش پر است که به صورت دو مثلث درون هم نشان داده می شود و نمونه آن ستاره داوود می باشد. این ستاره با اعتقادات یهودیان پیوند دارد.شیطان پرستی، شکل ظاهری شیطان تشکیل شده است از سر بز، بالا تنه انسان، پای جن و با دم کوتاه. در شیطان پرستی مدرن، شاهد اتخاذ کردن روش های فردی و توجه بیشتر به شخص هستیم. توجه بیشتر به ضمیر و خود بجای توجه به خدا و عالم بالا، تمایلات جنسی آزاد که شیطان  پرستی آن را تمجید می کند. علامتی که به رایج ترین صورت با عقاید شیطانی SabbaticGoat یا بز طلسم ستاره پنج سر Mendes است.

استفاده از بز به خرافات قرون وسطی برمی گردد. آنان همواره در توصیف ساحره ها، آنان را همراه با بزها می دانستند. آنان اغلب بز را نماینده شیطان می دانستند. بز در این مفهوم اغلب به عنوان نمادی از سرکوبی جنسی در نظر گرفته می شود. نماد باستانی پنتاگرام در شیطان پرستی مدرن نمادی است از آزادی در برابر مسائل جنسی.  

 

 

نمادهای شیطان پرستی  

 در بررسی نمادهای متعلق به شیطان‌پرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .

شیطان پرستان دارای سمبل ها و نشانه هایی هستند که حتما همه ما بعضی از آنها را بروی تیشرت ها، زیورآلات و بدلیجات، کمربند، دستبند، بازوبند، کلاه و ... دیده ایم، بد نیست تا معانی برخی از این علائم را بدانیم:

Inverted Pentagram

   (پنج ضلعی وارونه): نشانه ستاره صبح ، نامی که به شیطان تعلق دارد. این علامت در مراسم های مخفیانه ( کابالا ) و جادوگری برای احضار ارواح شیطانی استفاده می‌شود. این علامت را شیطان پرستان با دو ضلع در بالا و ملحدان با یک ضلع در بالا استفاده می‌کنند. در هر حال این علامت نشانه شیطان است و مهم نیست که یک نوک ضلع آن بالا باشد یا هر دوی آنها و یا دور آن دایره ای کشیده شده باشد یا خیر در هر حال این علامت شیطان است.  

                                       

                  

aphomet دیو بافومت: علامت شیطان پرستی. خدای شیطانی و سمبل شیطان. ممکن است این علامت به شکل جواهرات دیده شود. 

                                 

 : 666 یک سمبل با عنوان « شماره تلفن شیطان » توسط گروه‌های هوی متال معرفی گشته اما در حقیقت علامت انسان و نشانه جانور در میان شیطان‌پرستان تلقی می‌شود و براساس مکاشافات 13:18 « ... پس هر کس حکمت دارد عدد وحش را بشمارد ،زیرا که عدد انسان است و عددش 666 است . »  از سال‌ها پیش تاکنون این عدد با اشکال مختلف بر روی دیوارهای شهرهای بزرگ کشور مشاهده می‌شد

              .                             

             

<Ankh  : سمبل باروری و شهوات در انسانها. روح شهوت قدرت این جمع زنان ومردان می باشد.  

                                

wastika or Sun Wheel (صلیب شکسته یا چرخ خورشید): یک علامت مذهبی باستانی است که سالها قبل از قدرت گرفتن هیتلر به کار میرفت.  این علامت در کتیبه های بودایی و مقبره های سلتی و یونانی استفاده شده است. در آیین پرستش خورشید، این علامت به نظر می رسد نشانه مسیر حرکت خورشید در آسمان باشد.   

                      

All Seeing Eye (چشمی که به همه جا می نگرد): آنها معتقدند که این چشم لوسیفر (شیطان) است و کسی که قدرت کنترل آن را دارد بر تمام دارایی ها حکومت می‌کند. این علامت در پیشگویی ها به کار میرود. جادوها ، نفرین ها ، کنترل های روحی و تمامی انحرافات تحت این علامت کار می‌کنند. این علامت روشنفکران است . به پول رایج ایالات متحده نگاهی بیندازید .این علامت اساس نظم نوین جهانی است.  

                                  

 Upside Down Cross صلیب وارونه: نشانه استهزاء و رد کردن مسیح می‌باشد. گردنبندهای آن توسط شیطان پرستان زیادی به کار می‌رود. این علامت را می‌توان همراه خواننده های راک و روی آلبوم های آنها دید.  

                                              

                       

Goat Head   (سر بز): بز شاخدار ، بز مندس mendes (همان ba'al بعل خدای باروی مصر باستان) ، بافومت ، خدای جادو ، scapegoat (بز طلیعه یا قربانی). این یکی از راههای شیطان پرستان برای مسخره کردن مسیح است زیرا گفته می‌شود که مسیح مانند بره ای برای گناهان بشر کشته شد.  

                                      

Anarchy (هرج و مرج): این علامت به معنای از بین بردن تمام قوانین می‌باشد. به عبارت دیگر " هرچه تخریب کننده است تو انجام بده " یعنی همان قانون شیطان پرستی، این علامت توسط پانک ها، هوی متالها و راک ها به کار می‌رود. 

                                      

 Anti Justice   (ضدعدالت): تبر رو به بالا علامت عدالت روم قدیم بوده است که علامت واژگون شده آن نشانه ضدعدالت یا شورش و طغیان می باشد. فمنیست ها از دو تبر رو به بالا به معنی مادر سالاری باستانی استفاده می نمایند.    

                            

                                                             

مشخصه های ظاهری شیطان پرستان

گذشته از اعتقادات، اعمال و سنبل ها، شیطان پرستان ظاهری متفاوت با دیگران دارند که می توان آنها را به راحتی از جمع تشخیص داد.

بطور مثال مدل موهایشان عجیب و غریب است اکثرا ابروهایشان را می تراشند یا به سمت بالا طراحی می کنند، رنگ آرایششان اغلب مشکی، بنفش و قرمز تند است، پوست بدنشان را با اشکالی مانند جمجمه، صورتک های شیطانی و سنبل ها خال کوبی می کنند، لباسهایشان از جنس جیر و چرم و اکثرا به رنگ مشکی و قرمز می باشد، چکمه های چرمی ساق بلند که اغلب با فلز تزئین شده است می پوشند.   

 

                                  

شیطان پرستی وپیدایش آن در موسیقی متال وجنبش عظیم بلک متال

 بلک متال در نروژ از زمانی پدید آمد که نئو وایکینگ های نروژ در جستجوی راه‌ و وسیله‌ای برای نابود کردن مسیحیت در نــــروژ و بعد در تمام دنیا بودند و در این راه‌ انسانهای بسیاری را کشتند و کلیساهای زیادی را آتش زدند و بلک متال را تا نهــایت نواختند که شاید خدای تاریک پاگانها باز گردد.

بازدیدکنندگان و توریست‌ها از نروژ به عنوان کشور حماسه ها و افسانه ها یاد می کنند. پایتخت این کشور هم‌ اسلو است که در مرکز این شهر همه چیز از خانه های سنگی زیبا تا معتادان و گدایان با قیافه های مختلف دیده می شود.

 در یکی از همین خانه های مرکز این شهر و در یک اتاق شش ضلعی گروه mayhem به عنوان اولین گروه بلک متال نروژ شکل گرفت. در این اتاق فرشهای بسیار کثیف در زیر پا، صلیب های شکسته نازی بالای سر به همراه صلیب های‌ برعکس و شمشیر وایکینگ ها که به در و دیوار آویزان شده دیده می شود.

 Hell hammerدر حال حاضر تنها عضو باقی مانده از ترکیب تشکیل دهنده گروه است. پایه و اساس این موسیقی در نروژ دراوایل دهه هشتاد شکل گرفت. اعضای این گروه در همان خانه زندگی می کردند که اطرافیان از این خانه به عنوان خانه ای شیطانی یاد می کنند.

 Hell hammer می گوید: "وقتی برای خرید به مغازه ای می رفتیم پیر زن ها به محض دیدن ما فرار می‌کردند و به نوه ها و بچه هایشان می گفتند:  اینجا محل زندگی شیطان است."

گروه مشغول تمرین و کار بود که dead خواننده گروه مغز خود را با شات گان متلاشی کرد و اعضای گروه جنازه او را همان طور در حیاط خانه رها کردند تا جسد dead خوراک پرندگان شود.

Hell hammer  می گوید:  "این کار dead مرا متعجب نکرد چون او واقعا دیوانه بود و همیشه هم از قلعه های عجیب نروژ صحبت می کرد" Hell hammerو euronymous گیتاریست گروه اولین کسانی بودند که جنازه  dead  را دیدند و اورانیموس می گوید: ما وقتی جنازه او را دیدیم که مغز او روی زمین ریخته و خونش به دیوار ها پاشیده شده بود.

Hell hammer   می گوید: " اورانیموس قسمتی از مغز او را برداشت و با فلفل و سبزی پخت و خورد." Hell hammer اولین کسی بود که لباس این چنینی بلک متال را مد کرد. چکمه های بلند، لباس جین، ژاکت های چرمی سیاه به همراه پنتاگرامی که به گردنبندی که از استخوان جمجمه dead ساخته شده بود اولین تریپ گروه بلک متال بود.

بلک متال همیشه موسیقی ترسناکی بوده و حتی گروههای انگلیسی مثل venom خود را به عنوان یک گروه شیطانی مطرح کرد و خود را طبق قوانین شیطان پرستی وفق دادند. اما وقتی که بلک متال به نروژ رفت تغییراتی اساسی در آن شکل گرفت و جنگی عظیمی که بر علیه مسیحیت با این موسیقی شکل گرفته و پیوند خورده نماد  پیدا کرد. از گروههای دیگری که بعد از mayhem به این نهضت پیوستند می توان به dark throne ، immortal ، burzum ، marduk و emperor اشاره کرد که در ابتدا به صورت زیرزمینی تشکیل شده و رشد کردند. در همین زمان euonymus شرکت DSP را شکل داد . او به نوعی رهبر این نهضت محسوب می شد.

Hell hammer  در مورد او می گوید: " او احساسات نداشت. ترحم نداشت و همیشه هم می گفت که این نوع زندگی برایش لذت بخش است .این شرکت در زیر زمین همان خانه محل تمرین گروه تشکیل شد. این زیر زمین مثل سیاه چال های قدیم تاریک و نمناک بود و با شمع روشن می شد.

افراد بسیاری پس از آمدن به این مکان و خروج از آن کفن به تن می کردند و در اوج نشئـگی حاصل از موادمخدر به خودزنی با چاقو و شیشه شکسته می پرداختند و با اسپری بر روی دیوار عبارت 666 را می نوشتند.

 Hell hammerمردمی که با تفنگ به خود یا دیوار شلیک می‌کردند و حتی کسی که با پتک به مغز خود کوبید را به یاد می آورد یا حتی اورانیموس که‌ یک روز آنقدر خود‌ را با زنجیر زد تا بیهوش شد. در حدود سال 1990 بود که بلک متال در حال پیشرفت بود و در این زمان گروه سازش ناپذیر marduk پایه ریزی شد و با اولین آلبوم خود یعنی me Jesus دری جدید را بر روی بلک متال و مبارزه با مسیحیت باز کرد. Samoth گیتاریست بزرگی که از اعضای تشکیل دهنده emperorاست و سابقه همکاری باburzum ، satyricon و ... را دارد می گوید : " ما همیشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسیح اعلام خواهیم کرد و خواهید دید که چگونه ادیان وایکینگ ها باز‌ خواهد گشت ."

نقطه اشتراکی که در بین گروههای آن موقع بلک متال دیده می شد‌ این بود که همه آنها نفرتی خاص نسبت به مسیحیت داشتند. در این زمان آتش زدن کلیسا ها به وسیله کسانی که خود را سربازان اودین می نامیدند مد شد.

 از پیشگامان این کارمی توان به varg vikerness یا همان count grishnackh اشاره کرد. از کلیسا های معروفی که ورگ آتش زد fantoft را نام می برد که از آثار باستـــانی نروژ است . از دیگر کلیساهای معروف kolmen kolen است که samoth آتش زد که این کلیسا کلیسای خانوادگی پادشاه هارالد پنجم بوده Samoth در ابتدا با کمک ورگ کلیســـای  fantoft را آتش زد و بعد از آتش زدن کلیسای kolmen کلیسای skjold را هم به آتش کشید. او می گوید : " درکوچکی در زیر محراب کلیسا وجود داشت و من هم چند گالن گازوئیل روی آن ریختم و کبریت زدم و فرار کردم ."

ورگ هم از اعضای اصلی این جنبش بود که اغلب لباسهای‌ وایکینگ ها را می پوشید و در ایدئولوژی اش بسیار حساس و سخت گیر در عین حال‌ احساساتی بود ( این نکته در آهنگهای بارزام چه با کلام و چه بدون کلام کاملا مشهود است و همیشه حتی در تند ترین آهنگهای او نغمه ای غمناک شنیده می شود ). ورگ از معتقدان شدید به مبارزه با مسیحیان از طریق آتش زدن کلیسا بود. او با بنزین کلیسای fantoft را آتش زد و بلافاصله به میان آتش رفت و روی دیوار کلیسا ادرار کرد. بعد از این جریان اورانیموس ادعا کرد که ورگ این کار را برای مشهور شدن کرده و تقریبا دو ماه بعد از این جریان بود که ورگ اورانیموس را کشت و به قصد توهین به دادگاه موهایش را بافت و دائما در دادگاه می خندید.

نظر مشترک اعضای بلک متال این است که مسیحیت در سال 995 بعد از میلاد توسط olaf tryggvason  به نروژ آمد که آنها با آمدنشان طلا و نقره مردم را به غارت بردند و برای اجرای قدرتشان دین جدید را به مردم نروژ خوراندند و قلعه های پاگانها را آتش زدند و مردم را سر دو راهی مسیح یا مرگ قرار دادند. اصلاحات مارتین لوترکینگ در سال 1537 مانند قبل آنچنان خونین نبود، ولی به همان اندازه بی قانون بود.

 نقـد شیطان پرستی

توصیه ای که شیطان‌پرستان به اطرافیانشان  می کنند شنیدن آهنگ های تند همراه با خشونت است. که وحشت و نفرت را با خود دارد. آنها موظفند همیشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسیح و سایر مقدسات اعلام کنند. آنها خود را بی خانمانی بیابان‌گرد می پندارند که از عشق و محبت متنفرند. در اصل آنها به جنگ با واقعیت خود پرداخته و به خیال خود به دنبال حقیقت گمشده و حقیقت واقعی هستند. آنان خوانندگان بسیار خشنی که در صدایشان می توان غرش را شنید، سمبل قدرت شیطان پرستی می‌دانند و معتقدند که این خوانندگان پیام شیطان را به آنها می‌رسانند. شیطان پرستان می‌خواهند کمبود و نیاز خود را با خشونت زیاد رفع کنند. اهانت به ادیان به عنوان آزادی بیان در تصنیف های خوانندگانشان ترویج و تبلیغ می شود.

امروز گروه های موسیقی شیطان پرست عملا پرچم جنگ با خدا را بر افراشته اند و مدعی هستند که:

"هدف ما دستیابی به یک قدرت جهانی است"

"هیچگونه محدودیتی برای حوزه فعالیتهای ما وجود ندارد"

"توده مردم باید صرفا به وسیله ما اداره شوند"

گرچه بیشتر نقدها به اعتقادات شیطان پرستان از ناحیه ادیان بزرگ صورت می‌پذیرد، ولی بیشترین انتقادات به شیطان پرستی از طرف مسیحیان صورت می‌گیرد.

این ادعا که شیطان پرستی به طور صرف یک دین و فلسفه است در کنار معنای ضد آن تعریف می‌شود که چه چیزی به عنوان ریاکاری، حماقت و خطاهای مسیر اصلی فلسفه‌ها و ادیان ضعیف عمل می‌کند. همچنین این مباحث از ادراک معنی و طبیعت شیطان یا عبادت او از ادبیاتی که معمولاً ضد شیطان است شکل گرفته است.

بسیاری از شیطان پرستان، شیطان را به عنوان یک نیروی سرکش معرفی می‌کنند. به هرحال آنها ادعا می‌کنند چنین هویتی بر مبنای قبول کردن اینکه شیطان موجودی یا قدرتی افضل است شکل می‌گیرد.

حال گفته می‌شود با توجه به اینکه شیطان به عنوان موجودی شناخته می‌شود که با خداوند مخالفت می‌کند، در صورت قبول کردن او به عنوان راهنما، باید با خودش نیز مخالفت کرد. (تناقض)

عالمان مسیحی بر این باورند که نمی‌توان هرگز از شیطان طبعیت نکرد چرا که هیچ کس معصوم نیست (به طور مثال، رستگاری یا کسب امنیت برای خود، حتی با این شرط که به دیگران ضرر رساند). حتی کسانی که از فلسفه خود پرستی تبعیت می‌کنند، تلاش می‌کنند چیزهایی که به عنوان خوبی فقط برای خودشان شناخته شده‌است را بدست آورند. این فلسفه دانان ادعا می‌کنند نتیجه این فلسفه اگر با قوانین خداوندگار تطابق نداشته باشد، تنها رنج، سردرگمی، انزوا  و نا امیدی به همراه خواهد داشت.

شیطان پرستی یک "سراب فلسفی" و "علم بیان سنگین" است. چرا که گفته می‌شود لاوی در استفاده از لغاط تبحر خاصی داشته است. شیطان پرستی یک طلسم کم ژرفای عقلانی از خدای ساخته شده توسط بشر است.

"انسان موجودی اجتماعی است و به انسان‌های دیگر احتیاج دارد". بعضی‌ها عقیده دارند شیطان پرستان درک اشتباهی از استقلال داشته‌اند و آن را به تنهایی تعبیر کرده اند. استقلال می‌تواند شما را قوی تر کند ولی این غیر ممکن است شما به تنهایی خدا باشید. آنها بر این باورند که اگر کسی خود را خدا معرفی کند و ضمن استفاده از لایق دانستن خود، می‌تواند به عدم پذیرش حقیقت منجر شود.

یکی از نقدهای کاربردی تر شیطان پرستی اینست که ضمن این که شیطان پرستی معمولاً خود را به عنوان راه نجاتی برای توده‌های تسلیم شده مردم در مقابل دین‌های اصلی معرفی می‌کند، بر شایستگی‌های آنها در بی نیازی از دیگران و انزوا گرایی تاکید می‌کنند و انزوا گرایی می‌تواند به سوء استفاده‌های مختلفی ناشی شود، که معمولاً نیز چنین است. چرا که طبیعت انزواگرایانه شیطان معمولاً در بازخورد  جوامع ناکار آمد است و برای جبران این خلاء از قوانین ادیان سنتی استفاده کرده است.

تهدیدهای شیطان در مورد انسان

وسوسه‏ها و اغواگرى‏هاى شیطان الزام‏آور نیست و انسان هرگز مجبور به اطاعت از شیطان نمى‏باشد. و اگر کسانى از او اطاعت مى‏کنند، این ناشى از ضعف ایمان آنها است. اما بندگان خوب و خالص خدا او را اجابت نمى‏کنند. به همین جهت مقام و مرتبه آنها بالا مى‏رود.

«وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلمَلائکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوآا إلاّ اِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّاجِدینَ* قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ اِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ* قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ* قالَ أَنْظِرْنى اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ* قالَ اِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ* قالَ فَبِمآ أَغْوَیْتَنى لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ* ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمآئِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ* قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ.»

همانا شما را آفریدیم، آنگاه به شما شکل دادیم، آنگاه به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید، پس سجده کردند جز ابلیس که از سجده‏کنندگان نبود. گفت: چه چیزى تو را بازداشت از این که سجده نکنى هنگامى که تو را فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدى و او را از خاک آفریدى . گفت: پس، از آنجا فرود آى، تو را نرسد که در آن تکبّر ورزى، پس بیرون آى که تو از خواران هستى. گفت: مرا تا روزى که مبعوث مى‏شوند مهلت بده. گفت: تو از مهلت داده‏شدگانى. گفت: پس به سبب آن که مرا هلاک کردى، بر سر راه راست تو بر کمین آنها مى‏نشینم. سپس از پیش‏رو و پشت سر و راست و چپشان سراغشان مى‏روم و بسیارى از آنان را از سپاسگزاران نیابى. گفت: نکوهیده و خوار از آنجا بیرون شو، هر کس از آنها از تو پیروى کند، البته جهنم را از همه شما پر خواهم کرد.

فرشتگان طبق دستور عمل کردند و به آدم سجده نمودند؛ ولى ابلیس یا همان شیطان، از اجراى این دستور سر بر تافت و به آدم سجده نکرد و این در حالى بود که او نیز مامور به سجده بود. هر چند ابلیس از فرشتگان نبود و از جنّ بود ولى در اثر عبادت، در صف فرشتگان قرار گرفته بود و خطاب الهى در مورد سجده به آدم شامل او هم مى‏شد.

این آیات مشتمل بر داستان خلقت آدم است و این داستان در هفت سوره از سوره‏هاى قرآنى تکرار شده و در هر کدام با عبارت‌هاى ویژه‏اى آمده است. آن هفت سوره عبارتند از: بقره، اعراف، حجر، بنى‏اسرائیل، کهف، طه و ص. داستان به این صورت آغاز مى‏شود که خداوند خطاب به مردم مى‏فرماید: «همانا شما را آفریدیم و آنگاه به شما شکل و صورت دادیم.» هر چند که خطاب به موجودین از فرزندان آدم است ولى منظور، آغاز خلقت آدم است که او را از خاک آفرید و به او شکل بشرى داد، و این که خطاب به موجودین مى‏کند، از باب امتنان است؛ یعنى این که شما از نسل کسى هستید که به این صورت آفریده شد. این نوع خطاب‌ها در زبان عربى و در قرآن نظیر دارد و در آنها حوادثى که بر نسل‌هاى گذشته اتفاق افتاده به نسل موجود نسبت داده مى‏شود؛ چون نسل موجود هم ادامه همان نسل‌ها است؛ مانند بعضى از خطاب‌هاى قرآن به یهود عصر پیامبر و ذکر حوادثى که براى نیاکان آنها اتفاق افتاده است؛ مثل: «وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ...؛ به یاد آورید که شما را از چنگال خاندان فرعون نجات دادیم.»

به هرحال در این آیات پس از اشاره به این که آدم آفریده شد و به شکل بشرى درآمد، مى‏فرماید: «آنگاه به فرشتگان دستور دادیم که به او سجده کنند پس آنها سجده کردند جز ابلیس که از سجده‏کنندگان نبود.»

به ‏طورى که در تفسیر آیات مربوطه به خلقت آدم در کتاب‏هاى تفسیر، به تفصیل بحث شده، منظور از سجده فرشتگان به آدم؛ تعظیم و تکریم و خضوع در برابر او بود و این به مفهوم عبادت نبود چون عبادت مخصوص خداست ولى تعظیم و خضوع مخصوص خداوند نیست، بلکه در برابر افراد شایسته مانند پدر و مادر و معلم و اولیاى الهى، خضوع اشکالى ندارد و حتى مطلوب هم هست. سجده فرشتگان به آدم از نوع سجده حضرت یعقوب بر یوسف بود که منظور تعظیم و تکریم اوست. که خداوند درباره آن مى‏فرماید:

«وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلىَ الْعَرْشِ وَ خَرّوا لَهُ سُجَّدا(2) ؛ و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و به او سجده کردند.»

بنابراین لزومى ندارد که سجده فرشتگان به آدم را چنین توجیه کنیم که او را قبله خود قرار دادند و آیات مزبور این توجیه را نمى‏پذیرد.

مى‏توان گفت علت این که آغاز این آیات خطاب به موجودین از بنى‏آدم است، این باشد که سجده کردن فرشتگان به آدم، فقط به خاطر خود آدم نبود، بلکه این سجده براى نوع بشر بود که شامل مخاطبان هم مى‏شود و آدم به عنوان مظهر نوع بشر، مسجود فرشتگان قرار گرفت و این به خاطر استعدادها و شایستگى‏هایى است که در وجود بشر نهفته است و او مى‏تواند نام‌هاى اشیا را یاد بگیرد و به آن علم و آگاهى برسد که فرشتگان به آن نمى‏رسند.

پس از سرپیچى ابلیس از فرمان خدا و آوردن بهانه واهى بر نافرمانى خود، از جانب خداوند خطاب رسید که از آنجا فرود آى و تو را نسزد که در آنجا تکبّر کنى؛ پس بیرون آى که تو از خوارشدگان هستى. ابلیس در بهشت بود و با این خطاب از بهشت رانده شد و البته منظور از این بهشت، باغى بوده که به آن بهشت عدن گفته مى‏شود و منظور از آن، بهشتى نیست که خداوند، صالحان را به آنجا خواهد برد.

فرشتگان طبق دستور عمل کردند و به آدم سجده نمودند؛ ولى ابلیس یا همان شیطان، از اجراى این دستور سر بر تافت و به آدم سجده نکرد و این در حالى بود که او نیز مامور به سجده بود. هر چند ابلیس از فرشتگان نبود و از جنّ بود ولى در اثر عبادت، در صف فرشتگان قرار گرفته بود و خطاب الهى در مورد سجده به آدم شامل او هم مى‏شد.

وقتى ابلیس از اجراى فرمان الهى سرپیچى کرد، خداوند به او فرمود: چه چیزى تو را از سجده کردن به آدم بازداشت؟ گفت: من از او برتر هستم؛ مرا از آتش، آدم را از خاک آفریده‏اى. ابلیس خود را برتر از آدم مى‏دانست به این دلیل که اصل او از آتش است و اصل آدم از خاک. ابلیس از جنّ بود و خدا جنّ را از آتش آفرید:

«وَ خَلَقَ الجانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ(3)؛ و جنّ را از زبانه‏اى از آتش آفرید.»

اشتباه ابلیس در این بود که خیال مى‏کرد برترى و فضیلت، مربوط به خمیرمایه هستى شخص است، در حالى که چنین نبود بلکه برترى، در داشتن شایستگى‏هاست.از آن گذشته، چه کسى گفته بود که آتش از خاک برتر است؟ خاک به خاطر داشتن مواد زندگى‏زا از آتش برتر و با برکت‏تر است.

هبوط از بهشت عدن

پس از سرپیچى ابلیس از فرمان خدا و آوردن بهانه واهى بر نافرمانى خود، از جانب خداوند خطاب رسید که از آنجا فرود آى و تو را نسزد که در آنجا تکبّر کنى؛ پس بیرون آى که تو از خوارشدگان هستى. ابلیس در بهشت بود و با این خطاب از بهشت رانده شد و البته منظور از این بهشت، باغى بوده که به آن بهشت عدن گفته مى‏شود و منظور از آن، بهشتى نیست که خداوند، صالحان را به آنجا خواهد برد. این هبوط از بهشت همراه با هبوط ابلیس از مقام و مرتبه خاص او بود و لذا مى‏توانیم بگوییم که مرجع ضمیر «منها» و «فیها» وجه جامعى است که شامل بهشت و مقام و مرتبه ابلیس مى‏شود و ابلیس از هر دوى اینها هبوط کرد.

ابلیس که خود را مطرود و رانده شده درگاه دید، گویا در برابر عبادت‌هاى بسیارى که کرده بود، از خداوند خواست که تا روز قیامت به او مهلت بدهد و خدا درخواست او را اجابت نمود و به او مهلت داد. البته در این آیه گفته نشده که خدا تا به کى به ابلیس مهلت داد ولى در آیات دیگر آمده که در برابر درخواست ابلیس که از خدا تا روز قیامت مهلت خواسته بود، فرمود: تا روز معینى به تو مهلت داده مى‏شود؛ یعنى مهلت ابلیس تا روز قیامت نیست، بلکه تا روز خاصى است که منظور از آن یا نفخ صور و یا زمان ظهور حضرت مهدى و یا زمان خاص دیگرى است. خداوند در این باره مى‏فرماید:

«قالَ فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ اِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ(4)؛ گفت: تو از مهلت داده ‏شدگانى تا روز وقت معین.»

مهلتى که خداوند به ابلیس داده، علاوه بر این که پاداش عبادت‌هاى او بود، براى امتحان بشر و ایجاد زمینه براى بروز و ظهور شایستگى‏هاى او نیز بود؛ چون وقتى انسان با دشمنى روبرو مى‏شود خود را آماده کرده، از امکانات خویش بهره‏بردارى مى‏کند. وجود شیطان به عنوان دشمن انسان که همواره در کمین اوست و وسوسه‏هایى که مى‏کند و انسان را به سوى گناه و معصیت مى‏کشاند، زمینه مناسبى است که انسان‌هاى با ایمان و افراد صالح از طریق مبارزه با او، ایمان و تقواى خود را به مرحله ظهور برسانند. بنابراین وجود شیطان اغواگر نه تنها براى انسان بد نیست، بلکه به نفع او هم هست.

وقتى ابلیس از اجراى فرمان الهى سرپیچى کرد، خداوند به او فرمود: چه چیزى تو را از سجده کردن به آدم بازداشت؟ گفت: من از او برتر هستم؛ مرا از آتش، آدم را از خاک آفریده‏اى. ابلیس خود را برتر از آدم مى‏دانست به این دلیل که اصل او از آتش است و اصل آدم از خاک. ابلیس از جنّ بود و خدا جنّ را از آتش آفرید: «وَ خَلَقَ الجانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ؛ و جنّ را از زبانه‏اى از آتش آفرید.»

شیطان که از سوى خدا رانده شد ولى تا روز معین مهلت یافت، خطاب به خداوند گفت: «به سبب آن که تو مرا هلاک کردى، من بر سر راه مستقیم تو بر کمین فرزندان آدم مى‏نشینم و از چهار طرف (جلو، پشت سر، راست و چپ) بر آنها مى‏تازم و بسیارى از آنان را از سپاسگزاران نخواهى یافت.» یعنى با تمام وجود تلاش خواهم کرد که فرزندان آدم را از راه راست منحرف کنم و آنها را گمراه سازم و از عبادت خدا منصرف نمایم و آنها را به نافرمانى خدا وادار سازم و چنان خواهم کرد که خداوند، بسیارى از فرزندان آدم را کافر، گمراه و ناسپاس یابد.

دشمنى ابلیس با فرزندان آدم به سبب آن بود که وجود آدم باعث رانده‏شدن او شد و مى‏خواست انتقام بگیرد. ولى همانگونه که گفتیم وجود شیطان و وسوسه‏ها و اغواگریهاى او به سود بندگان خالص و خوب خداست و آنها با مبارزه با شیطان به مرتبه‏هایى مى‏رسند که بدون آن نمى‏رسیدند. وسوسه‏هاى شیطان هرگز الزام‏آور نیست و انسان مجبور به اطاعت از شیطان نمى‏باشد و اگر کسانى از او اطاعت کردند، این ناشى از ضعف ایمان آنهاست و لذا کیفر خواهند دید.

پس از تهدیدى که ابلیس کرد، خطاب رسید که از بهشت و مقام و مرتبه خود بیرون آى در حالى که نکوهیده و خوار هستى. هر کس از فرزندان آدم از تو پیروى کند، به جهنم خواهد رفت و جهنم را از تو و پیروان تو پر خواهم کرد.

در بعضى از آیات آمده است که وقتى ابلیس و پیروان او به جهنم رفتند، میان آنها گفتگوهایى صورت خواهد گرفت و شیطان از آنها بیزارى خواهد جست و به آنها خواهد گفت که من بر شما تسلطى نداشتم و شما فریب مرا خوردید:

«و قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِىَ الأَمْرُ اِنّ اللهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقَّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لى عَلَیکُمْ مِن سُلطانٍ اِلاّ اَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لى فَلا تَلُومُونى وَ لُومُوا اَنْفُسَکُمْ وَ ما اَناَ بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما اَنْتُمْ بِمُصْرِخِىّ....(5)؛ و هنگامى که کار گزارده شد (قیامت به پا شد) شیطان [به گناهکاران] گوید: همانا خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده دادم و خلاف آن کردم و من بر شما تسلطى نداشتم جز این که شما را خواندم و شما مرا اجابت کردید؛ پس مرا مذمّت نکنید، بلکه خود را مذمّت کنید. من فریادرس شما نیستم و شما فریادرس من نیستید.

بنابراین شیطان فقط وسوسه مى‏کند و انسان را به سوى خود مى‏خواند و خواندن او جبرآور نیست و انسان مى‏تواند و باید او را اجابت نکند همانگونه که افراد با ایمان و مخلصان از بندگان خدا او را اجابت نمى‏کنند و به همین سبب مقام و مرتبه آنها بالا مى‏رود.»

آیا انسان در برابر شیطان مجبور است؟

نه تنها انسان با علم حضورى، پى به مختار بودن خود مى‏برد و نه تنها آیات متعددى از قرآن دلالت بر اختیار انسان مى‏کنند، بلکه آیات فراوان دیگرى نیز دلالت دارند که انسان در برابر شیطان بی اختیار نیست، بلکه شیطان از طریق تزیین آراستن، زیبا جلوه دادن، وسوسه، دعوت، تسویل فریفتن استزلال لغزاندن، افتنان به فتنه انداختن)اضلال (گمراه کردن ، ایحاء القا کردن سخن، وحى کردن، وسوسه کردن وعده دروغ و مانند آن انسان را به نافرمانى خدا سوق مى‏دهد و این ‏همه، از لوازم شیطنت است. باید توجه داشت که اگر در بعضى از آیات اشاره به سلطه شیطان بر بعضى افراد شده، این سلطه تکوینى نیست و از این‏رو، شیطان در قیامت، به هنگام رویارویى با پیروان خود مى‏گوید:  

«إِنَّ اللهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَ لُومُواْ أَنفُسَکُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»؛‌

خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده [باطل‏] دادم‏، و تخلّف کردم‏! من بر شما تسلّطى نداشتم‏، جز این که دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابر این‏، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم‏، و نه شما فریادرس من‏! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، [و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید] بیزار و کافرم‏! مسلّماً ستمکاران عذاب دردناکى دارند!

دعوت شیطانى و تزیین اعمال و تسویل و وسوسه توسط شیطان ممکن است در انسان میل و شوق به گناهان ایجاد کند و انسان هم پس از آن به راحتى تن به معصیت و نافرمانى خدا دهد، ولى این به معناى مسلوب‏الاختیار کردن انسان نیست، بلکه او مخیّر است که دل و فکر خود را جایگاه و سنگر شیطان قرار دهد یا جایگاه ذکر الهى.

البته روشن است که سلطه در آیه شریفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطه‏اى مى‏شود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افکار و اندیشه‏ها.

دعوت شیطانى و تزیین اعمال و تسویل و وسوسه توسط شیطان ممکن است در انسان میل و شوق به گناهان ایجاد کند و انسان هم پس از آن به راحتى تن به معصیت و نافرمانى خدا دهد، ولى این به معناى مسلوب‏الاختیار کردن انسان نیست، بلکه او مخیّر است که دل و فکر خود را جایگاه و سنگر شیطان قرار دهد یا جایگاه ذکر الهى. بسیارند کسانى ‏که حاضر نیستند، حتى یک لحظه، قلب خود را جایگاه وساوس شیطانى قرار دهند؛ دل‏هاى آنها لبریز از ایمان به خداست و همیشه بر او توکّل دارند و از این‏رو، شیطان هم بر آنها هیچ سلطه‏اى ندارد: «انّه لیس سلطانه على الّذین آمنوا و على ربّهم یتوکلّون» ؛ او بر بندگان خدا (کسانى که واقعا بنده او هستند) هیچ سیطره‏اى ندارد، مگر بر پیروان گمراه خود: « إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ»(15)؛ که بر بندگانم تسلّط نخواهى یافت‏؛ مگر گمراهانى که از تو پیروى مى‏کنند.   

  

شیطان پرستی راه‌های اغواگری انسان

در آموزه‌های قرآنی به دو دشمن درون و بیرون اشاره شده است. گزارش‌های قرآنی درباره دشمن بیرون به آن اندازه است که حساسیت ما را برانگیزاند. این دشمن که قرآن از آن به دشمن آشکار یاد می‌کند، هرگز به طور مستقیم در ما تصرف نمی‌کند ولی با روش‌ها و ابزارهایی که در دست دارد به درون نفوذ کرده و با استفاده از ابزارها و ظرفیت‌های موجود نفس آدمی را به یار و یاور خویش تبدیل می‌کند و دشمن درون را با خود همراه می‌سازد. اینگونه است که اعدی عدوک (دشمن‌ترین دشمنان انسان) که نفس و در درون انسان است.

هماهنگ و همراه با دشمن بیرون، انسان را به بردگی کشیده و از راه راست و حق و حقیقت دور می‌سازد و همه ظرفیت‌ها و توانمندی‌های موجود در انسان را که می‌بایست در راستای تکامل و کمال‌یابی به کار گرفته شود در خدمت خویش می‌گیرد و آدمی را به نابودی می‌کشاند.

قرآن نام این دشمن بیرونی را که از نوع جن و جان و آفریده‌ای از آتش خالص و ناب است، ابلیس و به تعبیری شیطان نام نهاده است. ابلیس که در زبان عبری آن را عزازئیل می‌نامند به معنای رانده شده از خداست. ابلیس نام خاصی برای یک فرد از نوع جن است که در میان فرشتگان می‌زیست و همراه فرشتگان آسمانی مامور به سجده به انسان شد. این موجود کیست و چه دشمنی با انسان دارد و چرا از آغاز آفرینش انسان با وی مخالفت کرده و چرا می‌کوشد تا او را گمراه و بدبخت سازد؟ از چه روش‌هایی برای دستیابی به مقصد و مقصود خویش بهره می‌برد و چرا به دشمن آشکار نامیده شده؟ این نوشتار می‌کوشد تا به طور گذرا نگاهی به این موضوع بر پایه آموزه‌های قرآنی داشته باشد. با هم این مطلب را می خوانیم.

ابلیس که به معنای رانده شده از خداست. ابلیس نام خاصی برای یک فرد از نوع جن است که در میان فرشتگان می‌زیست و همراه فرشتگان آسمانی مامور به سجده به انسان شد.

 

  ابلیس نماد تکبر

ابلیس در قرآن، نماد تکبر و استکبار و عصیان و نیز دشمن آشکار انسان است که می‌کوشد به هر شکل و روشی انسان را به بند کشیده و گمراه و بدبخت سازد.(10) قرآن ریشه این دشمنی را خودبرتربینی برمی‌شمارد که موجب شد اطاعت انسان را به عنوان خلیفه خداوند نپذیرد و با عصیان خویش به جنگ با انسان و خدا برود.

ابلیس در میان فرشتگان می‌زیست و از سوی خداوند مامور به سجده بر حضرت آدم شد. وی به جهت خود برتربینی از سجده به آدم سر باز زد. ابلیس آنگاه در بهشت به سراغ آدم رفت و با عنوان خیرخواهی کوشید تا او را بفریبد. وی با وسوسه آدم(ع) در بهشت و شبهه افکنی در ذهن او عامل لغزش و عصیان آدم از خدا شد.

این دشمن در تحلیل و گزارش‌های قرآنی از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است که بی شناخت خصوصیات و رفتارهای او نمی‌توان از دست اذیت و آزارهایش در امان ماند. ویژگی مهم ابلیس پنهان بودن وی از چشم انسان است. وجود جنی او که ریشه در آتش دارد این امکان را برایش فراهم کرده است تا انسان را ببیند در حالی که دیده نشود.(11) از این روست که قرآن به اشکال مختلف و در آیات متعددی به این دشمن پرداخته و شیوه‌ها و روش‌های او را تحلیل و تبیین نموده تا انسان با بهره‌گیری از آموزش‌ها و توانایی‌هایی که در ذاتش سرشته و امانت نهاده شده است خود را از شر و آسیب‌های او در امان نگه دارد.

خداوند در آیه 50 سوره کهف به انسان هشدار می‌دهد که نسبت به دشمنی ابلیس هوشیار باشد. با آن که از نظر قرآن این دشمنی ابلیس آشکار است(12) ولی به نظر می‌رسد مردم کمتری به این دشمن توجه دارند.

  دیدگاه ابلیس نسبت به انسان

ابلیس موجودی مختار همانند دیگر جنیان است و می‌تواند بر پایه اراده خویش اطاعت و یا عصیان پیشه گیرد.(21) وی می‌تواند انسان‌ها را با وسوسه و اغواگری از راه بدر کند و گمراه نماید.(22)   

به نظر ابلیس جنس انسان از ماده بی ارزشی آفریده شده (لجن و گل بدبو) بنابراین قابلیت آن را ندارد که مورد اطاعت و سجده قرار گیرد.(23) این موجود دارای فرزند است و خود و فرزندانش به کینه رانده شدن از درگاه خدا می‌کوشند تا فرزندان آدمی را گمراه و بدبخت سازند. او موجودی عصیانگر(24) و ملعون و رانده شده از درگاه خداوندی است.(25) و ریشه اخراج وی از جایگاه رفیع در میان فرشتگان استکبار او بوده است.(26)  

به نظر شیطان آدم قابل تکریم و احترام و اطاعت نیست(27) و به کینه‌ای که از وی در دل دارد می‌کوشد او و فرزندانش را گمراه کند. از این رو با توجه به توانایی‌هایی که در اغواگری و فریب و وسوسه دارد آدمی را به دام می‌اندازد و می‌کوشد تا بر پایه آن، بدبختی و شقاوت ابدی را نصیب انسان کند. وی برای دستیابی به این هدف از روش‌هایی بهره می‌برد که در اینجا به برخی از آنها با توجه به آیات قرآنی اشاره می‌شود.

 

وسوسه‌گری، مهمترین روش شیطان

وسوسه‌گری مهمتر‌ین و اساسی‌ترین شیوه‌ای است که ابلیس برای فریب و گمراهی مردم از آن بهره می‌برد که در داستان آدم به خوبی روشن شده است. انسان به طور کلی در برابر وسوسه‌ها عاجز و ناتوان است و واکنش خوبی نسبت به آن انجام نمی‌دهد تا از آن برهد. از این رو بهتر است که در برابر هر وسوسه این را توجه داشته باشد که آیا مطابق آموزه‌های الهی است یا مخالف آن می‌باشد. دام ابلیس وسوسه‌گری است که در آیات چندی به آن اشاره شده است.(32) مکر و فریب از راه‌های دیگر ابلیس است که در آیه 20 تا 22 اعراف به آن اشاره شده است و امری است که همگان با آن آشنا و خطر آن را می‌شناسند.

ابلیس برای دستیابی به اهداف خود از هر روش و شیوه‌ای استفاده می‌کند و چیزی را فرو نمی‌گذارد، از این رو سوگند خورده است که در راه دشمنی با آدم و فرزندانش از همه روش‌ها استفاده خواهد کرد. از این رو در اموال و دارایی و حتی فرزندان آدم شریک می‌شود تا به وسیله عزیزترین و گرامی‌ترین وجود بشری انسان را گمراه کند.(33)    

از دیگر راه‌های او ایجاد بی اعتقادی به آخرت در انسان است که زمینه‌ساز سلطه ابلیس است.(34)          

البته این سلطه چنان که گفته شد منحصر در پیروان گمراه ابلیس است(35) و از این که بتواند بر همگان به خصوص بندگان خاص سلطه یابد عاجز است. این بندگان خاص همان کسانی هستند که قرآن از آنان به بندگان صالح خدا و در تفاسیر عرفانی به انسان کامل یاد می‌شود.

اینها نمونه‌هایی از روش‌هایی است که قرآن به عنوان شیوه‌های ابلیس برای گمراهی مردم بیان می‌کند. این روش‌ها به گونه‌ای است که بیشتر مردم از طریق آن در دام ابلیس گرفتار و بدبخت و شقی می‌شوند.

ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که قرآن برای رهایی سلطه و یا مصونیت یابی از سلطه ابلیس، به عواملی اشاره می‌کند که انسان می‌تواند با به به کارگیری آن خود را نجات دهد. از جمله عواملی که قرآن بیان می‌کند می‌توان به ایمان(36) و بندگی در برابر خداوند(37) باشد که با پرهیز و هوشیاری، از دام ابلیس رهایی یابیم و با توکل و استغفار در پناه خدا قرار گیریم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد